سفارش تبلیغ
صبا ویژن
به خدا سوگند، آن که دنیا را دوست دارد و باجز ما دوستی می کند، خدا را دوست ندارد . هرکه حقّ ما رابشناسد و ما را دوست بدارد، در حقیقت، خداوند ـ تبارک وتعالی ـ را دوست داشته است . [.امام صادق علیه السلام]
قاصدک
 
 RSS |خانه |ارتباط با من| درباره من|پارسی بلاگ
»» از امام زمان(عج) چه بخواهیم؟

 

 

 

از امام زمان(عج) چه بخواهیم؟

 

 

یک روز در مجلس درس سیّد، یکی از حاضرین سئوال کرد: «آیا در [عصر] غیبت امکان دارد کسی تشرّف حاصل بکند؟ سیّد سرش را زیر انداخت، گویا با خودش صحبت می‌کرد، سپس گفت: «ما اجیب له و قد ضمنّی ـ صلوات الله علیه ـ الی صدره؛6 من به این آقا چه پاسخی بدهم و حال آنکه حضرت مرا به سینة خود چسباندند.




شرح حال و گفتاری از فقیه اهل بیت آیت‌الله حاج شیخ حسن صافی اصفهانی(ره)
عبدالحسن ترکی

شرح زندگانی

آیت‌الله حاج شیخ حسن صافی اصفهانی (ره) به سال 1298 در خانواده‌ای اصیل و مذهبی متولد شد و بنا به نقلی از نوادگان محدّثِ بزرگ ملاّ صالح مازندرانی ـ شارح کافی ـ است.

پدر ایشان با آنکه اهل علم نبود، امّا مرد مؤمن، متّقی و آشنا به مسائل بود. کسانی که ایشان را می‌شناختند به تقوا و پارسایی آن مرحوم اعتقاد داشتند. وی با مرحوم علاّمه امینی، خیلی مأنوس بود و به ایشان خیلی علاقه داشت، متقابلاً علاّمه امینی هم به ایشان لطف داشتند.

آیت‌الله صافی پس از فرا گرفتن دروس مقدماتی و مقداری از تحصیلات جدید به تشویق و ترغیب یکی از علمای اصفهان، در سن 18 سالگی جهت کسب علوم دینی به حوزة علمیّه راه یافت و با
  دانش‌اندوزی در حوزة علمیّه اصفهان و سپس قم، بالاخره در محرّم سال 1322 رهسپار نجف اشرف شد. وی حدود 27 سال در جوار مقدّس امیرمؤمنان(ع) به تحصیل، تدریس و تهذیب اخلاق پرداخت و سرانجام به درخواست جمعی از اهالی اصفهان و بنا به توصیه آیت‌الله العظمی خویی(ره) به زادگاه خویش بازگشت. ایشان پس از رحلت آیت‌الله خادمی، به رغم میل باطنی، ریاست حوزه علمیّه اصفهان را عهده‌دار شدند.

آن فقیه فقید، همواره در پی تهذیب اخلاق و کسب معارف حقیقی اهل بیت(ع) بود. ایشان علاوه بر تدریس سطوح بالای فقه و اصول، عنایت ویژه‌ای به کسب و ترویج معارف اهل‌بیت(ع) داشت. وی رکن اساسی مذهب تشیّع را علاوه بر کسبِ علوم ظاهری در اتّصال به باطن ولایت می‌دانست تا بدان جا که خود توانست از مَحرمانِ راز حریمِ انس الهی گردد.

·                                 معرفی استادان
این فقیه اهل بیت سطوح عالی فقه و اصول را از دروس آیات عظام: خویی، حکیم، سیّد عبدالهادی شیرازی، سیّد جمال‌الدین هاشمی گلپایگانی، و تنی چند از عالمان عامل دیگر فرا گرفت.

از آیت‌الله صافی تألیفات و آثاری چند بر جای مانده که، از آن جمله است: الهدایة فی علم الاصول در 4 جلد، و ترجمة کتاب نقد فلسفه داروین (2 جلد)،
  مقداری از تقریرات فقهی و هم‌چنین درس‌های اقتصاد تطبیقی و دروس خارج فقه، اصول، رجال و درس‌های اخلاق و معارف.

سرانجام آن استاد علاّمه در صبح‌گاه جمعه هفتم مهرماه 1374 ندای حضرت حق را لبیک گفت و در پی تشیع با شکوهی در مقبرة علاّمه مجلسی به خاک سپرده شد.1 روحش شاد.

روش مرحوم آیت‌الله صافی در دروس اخلاقی، این بود که در کنار بیان مسائل، در میان یا پایان بحث،
  به نحوی دل‌ها را متوجّه حضرت ولی‌عصر(ع) می‌نمود و یادی از آن حضرت می‌کردند. کمتر محفل و مجلسی برگزار می‌شد که ایشان از این مهم غفلت نموده باشند.

این موضوع در سلسله درس‌های اخلاق و معارف که از ایشان با عنوان شوق وصال در 2 جلد به چاپ رسیده، کاملاً آشکار و هویدا است.

در کتاب لاله‌ای از ملکوت یادنامة عارف دلسوخته مرحوم حاج جعفر آقای مجتهدی، به نقل از آیت‌الله زاده صافی آمده است:

در یکی از سفرهای حج که مرحوم پدر می‌خواستند از تهران مشرّف شوند، در بین راه جهت زیارت حضرت معصومه(س) و خداحافظی با آقای مجتهدی به قم آمدند، در آنجا آقای مجتهدی بشارت تشرّف خدمت امام عصر(ع)، و شناخت آن حضرت در حین تشرّف را به پدر دادند. هنگام مراجعت از مکّه، وقتی از ایشان پرسیدم: آیا مطالب آقای مجتهدی به وقوع پیوست؟ از جواب دادن امتناع کرده، فرمودند: «به این کارها، کاری نداشته باشید».2

در این نوشتار به جهت یادی از آن عارف وارسته و عاشق شیدای امام زمان(عج) نکته‌هایی نورانی از مباحث و سخنرانی‌های ایشان را به ترتیبی کنار هم نهادیم تا شکل یک گفتار منسجم را پیدا کرد و آن را با طلب شادی برای روح آن استاد خلاق و فقیه اهل بیت(ع) به خوانندگان فرهیختة موعود تقدیم می‌نماییم. باشد که مورد قبول‌تان واقع گردد.

ولایت خدا بر صالحان
خداوند متعال می‌فرماید:
اِنّ ولیـّی
  الله الّذی نزّل الکتاب و هو یتولّی الصالحین والّذین تدعون من دونه لا یستطیعون نصرکم و لا أنفسهم ینصرون.3

ولی و سرپرست من آن خدایی است که این کتاب را نازل کرد، و او همة صالحان را سرپرستی می‌کند و آنهایی را که جز او می‌خوانید، نمی‌توانند یاری‌تان کنند، و حتّی خودشان را هم نمی‌توانند یاری دهند.

بحت ما دربارة [عوامل] تکامل انسان و عوامل انحطاط و وقوف او است. انسان از ابعاد مختلف، تکامل دارد؛ مرز آن هم انسانیّت و عمل صالح است. کسی که از «صالحین» باشد موحّد است و مقام توحید و مقام ولایت دارد و کسی که از «طالحین» باشد، مُشرک است. ممکن است شرک خفی داشته باشد؛ مثل هواپرستی، جاه‌پرستی، مقام‌پرستی، خودپسندی. اینها همه از رذایل اخلاقی و از معاصی است. امّا وقتی این [رذیلت‌ها] از بین رفت و مصداق صالحین شد، آن وقت است که از مناجات حق لذّت می‌برد، آن وقت است که جمال حق را مشاهده می‌کند. وقتی انسان پا را در دایرة ولایت نهاد «یتولّی» روی او می‌آید.

آیة شریفه « إنّ ولییّ الله الّذی نزّل الکتاب و هو یتولّی الصالحین» ناظر به همین معناست؛ یعنی همان‌که قرآن را نازل کرده، همان «ولیّ صالحین» است. همه بندگانِ صالح خدا، تحت ولایتِ خدا هستند. شعبه و شعاع این ولایت هم حجّت وقت است. عنایت امام زمان(ع)، عنایت خداست. اطاعتِ او اطاعت خدا، و محبّت او محبّت خداست. اگر انسان عبد صالح خدا شد، حتماً و حتماً با حضرت پیوند برقرار می‌کند و حتماً الطاف خاصّة حضرت شامل حالش می‌شود، دعایش می‌کند و چه مقامی بالاتر از اینکه انسان مورد عنایت ولی‌الله واقع شود: «و هو یتولّی الصالحین» یعنی خدای متعال به وسیلة حجّت وقت، ولی‌ّ خدا، امام زمان، عهده‌دار رهبری او می‌شود و همة فیوضات به واسطة حجت وقت از مبدأ فیّاض علی الاطلاق افاضه می‌شود و مهم‌ترین فیوضات، همان فیض هدایت، فیض رهبری و دستگیری معنوی است.

اگر انسان وارد مرز صالحین شد و مصداق آن گردید، حتماً ارتباط خصوصی با امام زمان(ع) پیدا می‌کند. حال چه بفهمد، چه نفهمد «تشرّف روحی»‌اش قطعی است. چه «تشرّف جسمی» حاصل بشود یا نشود. وقت تشرّف چه حضرت را بشناسد یا بعد بشناسد. اصل همین است که پیوند برقرار شود. وقتی رابطه برقرار شد تدریجاً محکم هم می‌شود [آن وقت] هم «محبّ» می‌شود و هم «محبوب»؛ هم محبِّ امام زمان(ع) می‌شود و هم محبوب آن حضرت. خدا صالحین را دوست دارد. امام زمان هم صالحین را دوست دارد. وقتی امام زمان(ع) کسی را دوست داشته باشد، از او دستگیری نمی‌کند؟ آیا به او کمک نمی‌کند؟ قلب او را هدایت نمی‌کند؟ وقتی انسان محبوب او شد، مصونیّت پیدا می‌کند و این مصونیّت لازمة آن محبوبیّت است. وقتی دست امام زمان(ع) روی سر انسان آمد، نمی‌گذارد شیطان او را به دام بیندازند [آنگاه «محفوظ» می‌شود] فرق «محفوظ» با «معصوم» در این است که معصوم خطا و اشتباه نمی‌کند اما این شخص اشتباه می‌کند امّا از گناه «محفوظ» است. اشتباه می‌کند، امّا پیرامون گناه نمی‌رود و از گناه مصون و محفوظ می‌شود.

حجّت وقت و ولیّ امر که مظهر رحمتِ واسعة حق است از معصیت بندگان خدا ناراحت می‌شود. در حدیث داریم: «لا تسوؤا رسول‌الله4؛ رسول خدا را ناراحت نکنید». به این معنا که معصیتِ خدا را نکنید تا پیغمبر خدا ناراحت شود. امام زمان هم همین طورند؛ یعنی اگر ما معصیت کردیم، امام زمان(ع) ناراحت می‌شوند. برعکس اگر رو به خدا رفتیم، ایشان مسرور می‌شوند. به هر حال باید حضرت را خوشحال کنیم تا مشمول عنایت آن حضرت قرار گیریم. در آن صورت حضرت کمک‌مان می‌کنند کما اینکه کمک کرده‌اند.

·                                 راه‌های جلب توجّه امام زمان(ع)

ادامه مطلب...

نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » آسمانی ( دوشنبه 86/9/26 :: ساعت 2:47 عصر )


»» چند نمونه از کرامات امام جواد علیه السلام

خداوند متعال صد و بیست و چهار هزار پیغمبر براى ارشاد و هدایت بندگانش فرستاده است ، که سیصد و سیزده نفر از آن ها پیامبران مرسل بودند.
و حضرت ذوالکفل علیه السلام نیز یکى از پیامبران مرسل الهى بود، که بعد از حضرت سلیمان علیه السلام مبعوث شد و همانند حضرت داوود علیه السلام بدون بیّنه و برهان در بین مردم قضاوت و حکم فرمائى مى کرد.


تواضع پیرمرد و پاسخ سى هزار مسئله

مرحوم شیخ مفید رضوان اللّه تعالى علیه به نقل از ابراهیم بن هاشم قمّى حکایت کند:
در آن زمانى که حضرت علىّ بن موسى الرّضا علیهما السلام به شهادت رسید، من عازم مکّه معظّمه شدم ؛ و در ضمن ، به محضر شریف حضرت ابوجعفر، امام محمّد جواد علیه السلام شرف حضور یافتم .
همین که وارد منزل رفتم ، جمع بسیارى از شیعیان را مشاهده کردم که از شهرها و مناطق مختلفى جهت زیارت و ملاقات امام جواد علیه السلام آمده بودند.
پس از گذشت لحظاتى ، عموى حضرت - به نام عبداللّه بن موسى که پیرمردى سالخورده بود - در حالتى که لباس هاى خشنى بر تن داشت ، وارد مجلس شد در گوشه اى نشست .
سپس امام جواد علیه السلام در حالى که پیراهنى بلند پوشیده و عبائى بر دوش انداخته بود و کفش سفیدى در پاى داشت ، وارد مجلس ‍ گردید.
تمام افراد به احترام آن حضرت از جاى برخاستند، آن گاه عموى حضرت به طرف امام علیه السلام جلو آمد و پیشانى برادرزاده اش را بوسید؛ بعد از آن ، حضرت در جایگاه خویش روى یک کُرسى - که از قبل آماده شده بود - نشست .
تمام حُضّار از عظمت و هیبت حضرت ، در آن سنین کودکى ، در تعجّب و حیرت قرار گرفته بودند.
در همین اءثناء، شخصى از برخاست و از عموى حضرت سؤ ال کرد: نظر شما درباره کسى که با حیوانى نزدیکى کند، چیست ؟
عبداللّه پاسخ داد: دست راستش قطع مى شود و نیز حدّ شرعى بر او جارى مى گردد.
ناگاه امام جواد علیه السلام سخت ناراحت و خشمگین شد و با نگاهى به عمویش فرمود: اى عمو! از خدا بترس و تقوا داشته باش ، خیلى خطرناک است آن موقعى در پیشگاه با عظمت خداوند متعال بایستى و بگویند: چرا چیزى را که نمى دانستى ، اظهار نظر کردى ؟!
عبداللّه عرضه داشت : مگر پدرت چنین نفرموده است ؟
حضرت فرمود: از پدرم درباره شخصى که قبر زنى را نبش نماید و بشکافد و با آن مرده نزدیکى کند سؤ ال شد؛ که پدرم در جواب فرمود: باید دست راستش قطع شود و حدّ زنا بر او جارى گردد، چون که معصیت نسبت به زنده و مرده یکسان است .
در این هنگام عبداللّه به خطاى خویش اعتراف کرد و گفت : اشتباه کردم ، شما درست فرمودى ، حقّ با جنابعالى است و من از درگاه خداوند پوزش ‍ مى طلبم .
پس از آن ، مردم که از اقشار مختلف اجتماع کرده بودند، با مشاهده این جریان بر تعجّب و حیرت آن ها افزوده گشت ؛ و اظهار داشتند: اى مولا و سرور ما! چنانچه اجازه مى فرمائى ، ما سؤ ال هاى خود را مطرح نمائیم و شما پاسخ آن ها را لطف فرمائید؟
امام جواد علیه السلام فرمود: بلى ، آنچه مى خواهید سؤ ال مطرح کنید، تا جوابتان را بگویم .
پس در همان مجلس ، حدود سى هزار مسئله از حضرت سؤ ال کردند؛ و با این که امام علیه السلام در سنین نُه سالگى بود، با بیانى شیوا تمامى آن ها را پاسخ فرود.


دستور درمان آرامش زلزله

مرحوم شیخ صدوق رضوان اللّه تعالى علیه به طور مستند به نقل از علىّ بن مهزیار اهوازى - که یکى از اصحاب و یاران باوفاى امام جواد، امام هادى و امام حسن عسکرى علیهم السلام مى باشد - حکایت نماید:
در یکى از روزها، نامه اى به محضر مبارک حضرت ابوجعفر، امام محمّد جواد علیه السلام بدین مضمون نوشتم :
یاابن رسول اللّه ! در شهر اهواز و حوالى آن ، زلزله بسیار رخ مى دهد، آیا اجازه مى فرمائى که از این جا کوچ کنیم و در محلّى با أ من و امان سکنى گزینیم ؟
و سپس نامه را براى حضرت ارسال کردم .
امام علیه السلام پس از گذشت چند روزى ، در جواب نامه چنین مرقوم فرمود:
در آن محلّ بمانید و از آن جا کوچ نکنید، بلکه روزهاى چهارشنبه و پنج شنبه و جمعه را روزه بگیرید.
و چون روز جمعه فرا رسد، غسل جمعه نمائید؛ و سپس لباس تمیز بپوشید و تمام افراد در محلّى مناسب تجمّع کنید و در آن جا همه با هم با خداوند متعال راز ونیاز و مناجات نمائید و از درگاه با عظمتش بخواهید تا مشکل همگان را برطرف سازد.
علىّ بن مهزیار گوید: چون طبق دستور حضرت جوادالائمّه علیه السلام ، همگى ما چنین کردیم ، زلزله آرامش پیدا کرد؛ و پس از آن ، عموم اهالى اهواز به برکت راهنمائى آن حضرت از خطر زمین لرزه در اءمان قرار گرفتند.
ادامه مطلب...

نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » آسمانی ( چهارشنبه 86/9/21 :: ساعت 11:6 صبح )
»» انواع گناه و معصیت و آثار آن

 

انواع گناه و معصیت و آثار آن

«گناه» عملی است که با اراده و رضایت الهی در تضاد بوده ، با ایجاد نوعی " تاریکی" معنوی در نفس انسان، آدمى را از خدای متعال که "نور" آسمانها و زمین است، دور مى‏سازد و به عبارت دیگر، موجب بازماندن وى از کمال و قرب به خدا مى‏گردد.
تعیین این که چه چیزی گناه است و چه چیزی ثواب از طریق کتاب و سنت مقدور است، زیرا در بسیاری از موارد، گناه بودن عملی قابل تشخیص عقلانی نیست و خدای متعال است که این موارد را به اقتضای علم و حکمت مطلق خود، از طریق وحی و دین، برای بشر بیان نموده است.
اقسام گناه:
عالمان اسلامی گناهان را بر دو گونه تقسیم نموده اند: گناهان کبیره (بزرگ) و گناهان صغیره (کوچک)..
این تقسیم بندى از قرآن و روایات سرچشمه گرفته است ؛ در قرآن چنین مى خوانیم: اگر از گناهان کبیره اى که از آن نهى شده اید، اجتناب کنید، گناهان کوچک شما را مى پوشانیم وشما را در جایگاه خوبى وارد مى سازیم . (نساء، 31)
و در جاى دیگر آمده است: و کتاب (نامه اعمال ) در آنجا گذارده شود، گنهکاران را مى بینى که از آنچه در آن است ، ترسان و هراسناکند، و مى گویند: اى واى بر ما، این چه کتابى است که هیچ عمل کوچک و بزرگى نیست ، مگر اینکه آن را شماره کرده است ؟ (کهف، 49)
و درباره بهشتیان مى خوانیم: مواهب آخرت ، جاودانه است براى آنانکه از گناهان بزرگ و کارهاى زشت پرهیز مى کنند. (شوری،38).
از این آیات به روشنى استفاده مى شود، که گناهان ، دو گونه اند: کبیره و صغیره و همچنین استفاده مى شود بعضى از گناهان ، بدون توبه حقیقى بخشودنى نیست ، ولى بعضى از آنها بخشودنى است .
امام على (علیه السلام) در گفتارى فرمود: گناهان بر سه گونه اند: گناه بخشودنى و گناه نابخشودنى و گناهى که براى صاحبش ، هم امید بخشش داریم و هم ترس از کیفر.

ادامه مطلب...

نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » آسمانی ( دوشنبه 86/9/5 :: ساعت 2:48 عصر )


»» پرتوى از سیره و سیماى امام جعفر صادق(علیه السلام)

 


امام صادق(علیه السلام) در روز 17 ربیع الاوّل سال 83 هجرى قمرى در مدینه متولّد گردید.


پدر گرامى آن حضرت، امام محمّد باقر(علیه السلام) و مادر ارجمندش امّ فروه، دختر قاسم بن محمّد بن ابیبکر میباشد.


نام شریفش جعفر و لقب معروفش صادق و کنیه اش ابوعبداللّه میباشد.


شهادت آن حضرت در 25 شوّال سال 148 هجرى قمرى، در 65 سالگى، به دستور منصور دوانیقى، خلیفه ستمگر عبّاسى،


به وسیله سمّى که به آن بزرگوار خوراندند، در شهر مدینه اتّفاق افتاد، و محلّ دفنش در قبرستان بقیع است.



برنامه امام صادق(علیه السلام)



امام جعفر صادق(علیه السلام) تلاش و کوشش خود را با مساعى علمى سخت کوشانه آغاز و حوزه فکرى و ثمربخش خویش را که بزرگان فقها و متفکّران از آن بیرون آمدند،


در صفوف امّت، افتتاح کرد، و با تربیت شاگردانى دانشمند، ذخیره علمى بزرگى براى امّت برجاى گذاشت.


بعضى از شاگردان نامى آن بزرگوار عبارتند از:


هشام بن حکم و مؤمن الطّاق و محمّد بن مسلم و زرارة بن اعین و غیر آنان که هر یک چهره هاى درخشانى از تربیت شدگان مکتب آن حضرتاند.

ادامه مطلب...

نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » آسمانی ( یکشنبه 86/8/20 :: ساعت 2:44 عصر )
»» پرتوی از سیره و سیمای امام رضا علیه السلام

پرتوی از سیره و سیمای امام رضا علیه السلام

حضرت على بن موسى، ملقّب به رضا، در سال 148 هجرى قمرى در روز 11 ذیقعده در مدینه به دنیا آمد.
پدر آن حضرت، امام موسى بن جعفر و مادرش بانویى بزرگوار به نام نجمه بود. که او را سمانه و تُکْتَمْ و طاهره نیز مىگفتند.
بعد از شهادت امام کاظم(علیه السلام)، آن حضرت در 35 سالگى عهدار دار مسئولیت امامت و حفظ مبانى اسلامى و رهبرى شیعیان گردید.

مدّت امامت امام هشتم در حدود بیست سال بود که مىتوان آن را به سه بخش جداگانه تقسیم کرد:

1ـ ده سال اوّل امامت آن حضرت که همزمان با دوره زمامدارى هارون بود.

2ـ پنج سال بعد از آن که مقارن با خلافت امین، فرزند هارون بود.

3ـ پنج سال آخر امامت آن بزرگوار که مصادف با خلافت مأمون و تسلّط او بر قلمرو اسلامى آن روز بود.

امام رضا(علیه السلام) در هر یک از این سه دوره، به مقتضاى مسئولیت خطیر امامت، با اوضاع و احوال پیچیده خلافت آن روز که به نام اسلام بر مردم حکومت مىشد و با وجود نابسامانى هاى زیادى که از جهات مختلف در زندگى اجتماعى مردم وجود داشت، وظایف متناسب خود را در راه خدمت به اسلام انجام مىداد.
امام هشتم تا آنجا که قدرت و امکان داشت از فرصتى که در سه سال آخر عمرش پیش آمد، در بیدارى مردم و توجّه دادن آنان به اصول مسائل و پرده برداشتن از چگونگى اغفال آنان به صورت ها و عناوین گوناگون، حدّاکثر استفاده را نمود.

شهادت آن حضرت در سال 203 هجرى در سناباد نوقان، که امروز یکى از محله هاى مشهد است، در 55 سالگى، به وسیله سمّى که مأمون به او خوراند، اتّفاق افتاد.
اکنون مزار و مرقد شریفش بزرگترین زیارتگاه در ایران اسلامى، در شهر مقدّس مشهد، مورد توجّه شیفتگان حضرتش مىباشد.


سفر امام رضا(علیه السلام) به ایران

مأمون که در زمان پدرش از طرف وى والى خراسان بود، بعد از درافتادن با برادرش امین و کشتن او، مرکز خلافت را از بغداد به مرو منتقل کرد.

بعد از استقرار حکومت مطلقه، دو چیز او را واداشت که از امام على بن موسى الرّضا(علیه السلام) دعوتى مصرّانه به عمل آورد تا حضرت را به زور و اکراه هم که شده به مقرّ حاکمیّت خود بکشاند:1ـ خالى بودن دستگاه حکومتى از وجود یک رکن مهمّ علمى و معنوى،2ـ جلوگیرى از نفوذ چشمگیر مردم آگاه، به ویژه طرفداران آل على(علیه السلام).

مأمون گمان مىکرد با آمدن على بن موسى الرّضا(علیه السلام) به ایران، ضمن پر شدن خلأ علمى و معنوى، با عَلَم کردن ولیعهدىِ آن حضرت، در ظاهر به خواسته هاى طرفداران آل على و پیروان امام هشتم جامه عمل پوشانده مىشود و آرامشى در قلمرو حکومت ایجاد و راه بهره بردارى هاى سیاسى هم هموار مىگردد، یا دستکم با این اقدام، سرپوشى روى کارهایى که شده و یا در شرف انجام است، گذاشته مىشود.


مردم ایران و آل على(علیه السلام)


اشاره به این نکته نیز لازم است که در خطّه ایران، مردم به آل على(علیه السلام) و امامان شیعه، علاقه و محبّتى خاصّ داشتند و زمینه مساعدى از نظر معنوى در دلهاى مردم ایران درباره علویان وجود داشت.
ایرانیان آگاه و خیرخواه از حکومت هاى گذشته خود خاطرات خوبى نداشتند، زیرا با آنان از طرف زمامداران طورى رفتار مىشد که گویى مردم عادى براى خدمت متصدّیان امور آفریده شده اند و بایستى بدون چون و چرا فرمانبردار آنان باشند! این بود که مردم با آشنایى به اسلام و درک سادگى و طبیعى بودن مقرّرات آن، شیفته اسلام شدند و خواستار برقرارى حکومت اسلامى گردیدند.

امّا با ملاحظه این که زمامداران و متصدّیان امور که پس از پیغمبر اسلام قدرتهاى عامّه را در دست داشتند، بر خلاف آنچه اسلام مىخواست عمل کردند، مردم ایران هدفهاى اسلام را عملاً در آن حکومتها نیافتند، لذا به سوى «على»(علیه السلام) که حقّ خلافت او مورد تعدّى قرار گرفته بود متوجّه شدند.

روش على(علیه السلام) و سایر امامان شیعه، از امام حسن و امام حسین تا حضرت موسى بن جعفر(علیهم السلام) که سالهاى سال از اواخر عمرش را در زندان خلیفه و عمّال ستمکارش گذرانده بود، زمینه بسیار مساعدى را فراهم ساخته بود که در جامعه اسلامى و یا دستکم یک ناحیه آن، حکومتى نمونه از آنچه اسلام مىخواست تشکیل شود و تحت نظارت امام و پیشوایى از خاندان على(علیه السلام)قرار گیرد.
در آن زمان چشم هاى امید شیعیان به سوى امام على بن موسى الرّضا(علیه السلام) خیره شده بود، امامى که آوازه دانش و پاکى او به همه اقطار اسلامى رسیده بود، امّا امکان بهره بردارى از افکار بلند و اهداف الهى او فراهم نبود.

پدر بزرگوارش سالهاى طولانى را در زندان هارون گذرانده بود و خودش نیز مدّتها تحت نظر دستگاه هاى حاکم بود.
آرى خلفاى گذشته راضى نبودند که این چهره هاى پاک در جامعه اسلامى شناخته شوند، زیرا بیم آن داشتند که اگر مردم با آنان و کمالاتشان آشنا شوند، بىمایگى خود آنان و چاپلوسانى که در دستگاه شان حاکم بر مقدَّرات مردم شده بودند و هیچ گونه صلاحیتى نداشتند ظاهر گردد.
آن گروهِ عارى از اسلامى که از اسلام فقط ریاست و بهره بردارى از آن را براى خود مىخواستند و تنها به منافع خود مىاندیشیدند، طبیعى بود که صالحان و لایقان را منزوى سازند و خود بر اریکه قدرت بنشینند و مرکب هوس را بتازند و نیکان را به حساب نیاورند.

مأمون مىخواست، ضمن استفاده از موقعیّت علمى و اجتماعى حضرت رضا(علیه السلام)، کارهاى او را تحت نظارت کامل خود قرار دهد.
از طرف دیگر، با این کار، مىتوانست محبوبیّت قابل ملاحظه اى در میان مردم بسیارى که امام رضا را دوست مىداشتند به دست آورد.
و شاید مقاصد دیگرى نیز در بین بوده است، چنان که معمولاً متصدّیان امور سیاسى براى هموار کردن راهها به منظور رسیدن به مقاصد سیاسى و اجتماعى خود، همیشه اغراضى در سر و یا در سرّ و ضمیر دارند که از آن جمله مىتوان از لطمه زدن به نفوذ و موقعیت کسانى که موقعیّتهاى حسّاسى دارند و خودخواهى هاى سلطه گران اجازه تحمّل آنها را نمىدهد، نام برد.
در این مورد هم اگر متانت و طرز زندگى ساده امام(علیه السلام) نبود، سوء استفاده گران و هوچیان، بىمیل نبودند او را به دنیا دوستى و حبّ جاه و مقام و نظایر آن متّهم سازند.

با توجّه به همه این نکات، قرار شد که حضرت رضا(علیه السلام) را براى حضور در مرکز خلافت اسلامى، که از حدود کشورهاى عربى به ایران منتقل شده بود، حاضر سازند.
در این امر، نقش و نقشه فضل بن سهل، وزیر اعظم و مورد اعتمادِ مأمون را، که اصالتاً نژاد ایرانى داشت، نمىتوان نادیده انگاشت.


عکس العمل امام رضا(علیه السلام) در برابر دعوت مأمون


امام رضا(علیه السلام) براى این که به مأمون و کارگزاران او بفهماند که از مقاصد نهانى و نقشه هاى طرح شده آگاهى دارد، ابتدا آن دعوت را نپذیرفت، ولى اصرار و تأکیدهاى فراوانى انجام گرفت تا سرانجام، منجرّ به حرکت امام از مدینه به طرف مَروْ، مرکز خلافت اسلامى آن روز گردید.
امام(علیه السلام) طىّ مسافرتى به مکّه، از طریق عراق، عازم خراسان شد. از مکّه تا بصره، قافله با تشریفاتى خاصّ به راه افتاد. هودج هاى مجلّلِ دستگاه خلافت و وسایل مفصّل و اعجابانگیز دربار حکومت، که خود آنها جزء نقشه هاى طرح شده بود، همراهان امام را حمل مىکرد.

این همراهان، شامل والى مدینه و گروهى از رجال و اشراف آن روز بودند. امّا امام رضا(علیه السلام) هیچ کس از افراد خانواده را همراه نیاورد، حتّى یگانه فرزند عزیز خود محمّد، ملقّب به جواد را هم در مدینه گذاشت و خود به تنهایى، راهى سفر به ایران شد. امام(علیه السلام) در طول راه حجاز تا بصره، در هر شهرى به مناسبتى، با مردم مذاکراتى داشت. از بصره تا خرّمشهر از راه آب و از خرّمشهر به اهواز و سپس از راه اراک، رى و نیشابور، مسافرت ادامه یافت. سرانجام، روز 10 شوّال 201 هجرى قمرى این قافله به مرو رسید.

حضرت رضا(علیه السلام) در مرکز خلافت اسلامى با دانشمندان مختلف آن زمان، به ویژه رهبران مذاهب و ادیان غیر اسلامى، مناظرات و مباحث علمى جالبى داشتهاند.
همه علماى مذاهب و صاحبان افکار و آراى مختلف، به بزرگوارى و احاطه علمى آن حضرت ـ که در مواقع لزوم هم با همان زبان و اصطلاحات خاصّ و حتّى از منابعِ دینىِ خود آنان صحبت مىکرد ـ اقرار و اعتراف کردهاند.

مجموعه مناظرات حضرت رضا(علیه السلام) با دانشمندان زرتشتى و مادّیگرایان و اسقف هاى بزرگ کاتولیک و علماى بزرگ یهود، در کتاب پرارج و گرانبهاى الإحتجاج، تألیف ابىمنصور احمد بن على بن ابى طالب طبرسى، از علماى قرن ششم هجرى، نقل گردیده است.

آنچه در همه این موارد چشمگیر بود این بود که تمام کسانى که با آن حضرت رو به رو مىشدند و مباحثاتى انجام مىدادند، در برابر کمالات معنوى امام(علیه السلام) تسلیم مىشدند و جز قبول حقّ و اقرار و اعتراف به مقام شامخ علمى امام(علیه السلام) و صحّت مطالبى که مىفرمود، چاره اى نداشتند. این مسأله خود موجب شهرت فوق العاده آن حضرت در زمینه احاطه کامل علمى و شایستگى همه جانبه از نظر رهبرى مىشد.

از درس ها و مطالب آموزنده حضرت رضا(علیه السلام) مطالبى توسّط دانشمندان بزرگوار اسلامى جمع آورى گردیده، از جمله کتاب عیون اخبار الرّضا و نیز کتاب علل الشّرایع که در آن از حکمت و مصالحى که در مورد احکام و دستورهاى علمى اسلام، فوائد و آثار آنها از امام(علیه السلام) رسیده یاد شده است. این دو کتاب به وسیله مرحوم شیخ صدوق تألیف گردیده است.
کتابهاى دیگرى نیز مانند طبّ الرّضا یادگار آن حضرت است که هر یک در جاى خود، کمالات و بزرگوارى آن امام عزیز را معرّفى مىکند.


سفارشى از امام رضا(علیه السلام)


على بن شعیب، یکى از شاگردان با استعداد و لایق آن حضرت، مىگوید: روزى به دیدار امام رضا(علیه السلام) رفتم، از من پرسید: یا على! چه کسى از نظر زندگى بهترین مردم است؟ جواب دادم: اى سرور و آقاى من! شما به این مطلب از من داناترید. بعد از آن فرمود: «یا على، مَنْ حَسَّنَ مَعاشَ غَیْرِهِ فى مَعاشِهِ.»; کسى که امور زندگى دیگران را از طریق امورِ زندگى خویش نیکو مىگرداند. و سپس ادامه داد: مىدانى چه کسى از نظر زندگى از همه مردم بدتر است؟ جواب دادم: شما داناترید. فرمود: کسى که دیگران از زندگى او بهره اى ندارند. از میان کلمات گهربار حضرت رضا(علیه السلام) چهل حدیث را برگزیدم، باشد که این سخنان سازنده براى حقیقت جویان، سرآغاز گرایشى عمیق به سوى تمام دستورها و رهنمودهاى آن حضرت باشد.



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » آسمانی ( چهارشنبه 86/8/9 :: ساعت 2:3 عصر )
   1   2   3      >
»» لیست کل یادداشت های این وبلاگ

انتقال وبلاگ
بازگشت دوباره
خداحافظی
راز عدم ازدواج حضرت معصومه (س)
توبه قاتل
[عناوین آرشیوشده]